رفیقم تعریف میکرد من یه مدت پیش از دختر همسایمون خوشم اومده بود ، زنگ زدم به مادربزرگش گفتم من از بانک ملی زنگ میزنم نوه شما تو قرعه کشی برنده شده شمارشو میخوام ، پیرزنه از خوشحالی داشت میمرد بعد بهم 3 تا شماره داد خونشون و محل کار بابا و ننه دختره :|
:))))